توجیه المسائل کربلا (توجیهها و بهانههایی برای با حسین(علیه السلام) نبودن)
نوشته: سید علی اصغر علوی
انتشارات: بسیج دانشگاه امام صادق(علیه السلام)
مگر میشود فطرت الهی انسان، بیدار باشد و نخواهد فرزند عزیزترین بندۀ خداوند را یاری کند؟ مگر ممکن است مظلومیت حسین فاطمه(علیه السلام) و یارانش و ظلم عظیم یزید و لشکریان ظلمت را دید و ساکت نشست؟آنها خودشان هم این سکوت و بیتفاوتی را باور نداشتند؛ پس باید خود و دیگران را توجیه میکردند؛ میدانید که هنگامی که عمل انسان با باورها و ارزشهای او سازگاری نداشته باشد، آرامش ذهنی خود را از دست میدهد. برای آرامسازی خود دست به دلیل تراشی میزند و بهانههای فراوانی پیدا میکند؛ گرچه سهلانگاران، فراموشکاران و ساکتان در برابر این واقعۀ مصیبتبار، هرگز در این کار، توفیقی نیافتند...«توجیه المسائل کربلا» در پی بیان توجیهات اقشار مختلف مردمی است که در مواجهه با دعوت ابا عبدالله الحسین(علیه السلام) قرارگرفتند اما با بهانههای مختلف و هر یک به توجیهی از یاری ایشان سر باز زدند. با توجه به اینکه امام زمان ما نیز، ما را برای یاری و قیام خود دعوت مینماید، مطالعه این کتاب میتواند به ما کمک کند تا دچار سرنوشت کسانی نباشیم که عامل تنهایی ولی خدا، امام حسین(علیه السلام)، شدند.نویسنده بعد از برشمردن انواع توجیهات نظیر توجیهات عقیدتی؛ توجیهات سیاسی؛ توجیهات اجتماعی؛ توجیهات اقتصادی؛ توجیهات نظامی؛ توجیهات به ظاهر مقدّس و... در پایان، عمده توجیهات را در ۶ دسته تقسیم و هر یک را تحلیل کرده است که عبارتاند از: عقبگرد به عقاید جاهلی، دنیاطلبی؛ رهاکردن تکلیف از سوی خواص؛ غفلت؛ ترس از جان و مال و جهل و نادانی.در قسمتی از کتاب میخوانیم:«مسلم بن کثیر اعرج، لَنگ و از یادگاران جنگ صفین بود، ولی به کربلا آمد و شهید شد. عبدالله بن عفیف ازدی نابیان بود و از یادگاران جنگ صفین، او را نیز با یاران کربلایی پیوندی است، کربلایی شد و به قافله شهدا پیوست. با وجود این دو شهید بزرگوار دیگر توجیه نابینایی و معلول بودن از ارزش افتاد، کربلا راه هرگونه توجیه را بست! چشم و پایت را از دست دادی، ولی دیگر اعضای بدنت که میتواند نثار عزیز فاطمه شود... توان رزم هم که نداشته باشی، باز پیکرت، آبرویت، حضورت آن هم با آن سوابق روشن دلگرمی اصحاب خواهد شد و لااقل سیاهی لشکر محبوب خواهی شد.»
کتابچۀ فروتن آشپزی
نویسنده: مینو امیرقاسمی
نـاشـر: نشر مرکز
تعداد صفحات: ۱۰۴
خانم باشیم یا آقا، وقتی به سبب اوضاع تحصیلی یا شغلی از خانه دور میشوید، معمولاً آغاز تجربۀ آشپزیمان با راهنمایی مادران یا کسانی که برایمان جایگاه مادری دارند، آغاز میشود و چه تجربۀ شیرین و فراموشنشدنیای به دست میآوریم؛ معمولاً اولین غذاهایی که به این شکل پختنشان را میآموزیم تا سالهای بزرگسالی برایمان جذاب هستند و آنها را خیلی خوب درست میکنیم و بهگونهای استاد آموزش این غذاها به دیگران میشویم. «کتابچۀ فروتن آشپزی» یک کتاب کاربردی است که در پاسخ یک مادر به سؤال دختر دانشجوی دور از خانهاش نوشته شده است؛ اما با کتابهای آشپزی معمولی تفاوت بسیاری دارد؛ درواقع مخاطب با خواندن این کتاب، اطلاعات بسیار ارزشمندی در خصوص ارتباط بنیادین تغذیه با فرهنگ به دست میآورد. نویسنده هوشمندانه به پیوندهای ذائقۀ سنتی و فرهنگ این سرزمین و دگرگونیهای ناخواندۀ اجتماعی آن (تهاجم فرهنگی) نیز مینگرد و علاوه بر آن از اشاره به سایر مشکلات فرهنگی، اجتماعی و حتّی سیاسی روز، خودداری نمیکند.مینو امیرقاسمی آشپزی را مبتنی بر اصول چندگانهای میداند که اجازه نمیدهد، بیمبالات و اندیشه به امر مهم و حیاتی آشپزی بپردازیم. نویسندۀ نکتهسنج، علاوه بر آموزش کاربردی دانش ضروری آشپزی، تلاش دارد بینش خواننده را در انواع زمینههای معناساز و مرتبط با سنّت ارزشمند آشپزی ایرانی ارتقا بخشد و ضمن پذیرش برخی مؤلفههای فرایند ناگزیر مدرنیته، حرکت بر پایۀ سنّت را واجب میشمارد. پس از خواندن این کتاب، دیگر آشپزی، در نگاه هیچکس، یک کار پیش پاافتادۀ افراد بیکار نخواهد بود و در هر جایگاهی که باشیم مایلیم گاهی فروتنانه آشپزی کنیم و لذّت ببریم.در بخشی از این کتاب میخوانیم: «خیلی اهل اندازهگیری و گِرَم و مثقال و پیمانه نیستم؛ ولی اینجا قضیۀ مجلسی و آبروداری مطرح است، باید دقیق بود (بین خودمان بماند، تمام اندازههای داده شده تقریبی و غیردقیقاند). آخر دانشجو، معیار و ترازویش کجا بود؟...»«کتابچۀ فروتن آشپزی» هدیۀ یک مادر فرهیخته به فرزندش و همۀ فرزندان سرزمینمان است که در قالب یکی از کتابهای بستۀ فرهنگی «کتابخوان مهرماه» به کتابخانهها عرضه گشته است؛ آن را بخوانید و با نگاهی نو، جذّاب و فرهنگی به هنر آشپزی، آشنا شوید.
لالا لالا عروسک جان
شاعر: اسدالله شعبانی
تصویرگر: تهمینه حدادی
نـاشـر: کتابهای پروانه
تعداد صفحات: ۲۴
نوای آشنای لالایی، تقریباً نخستین صدای دوستداشتنی و خاطرهانگیری است که همۀ ما آن را در گنجینۀ خاطرات کودکی ضبط و ثبت کردهایم. شاید اگر بتوانیم صدای لالایی مادرها یا بزرگترهایی که برای ما لالایی میخواندند را در ذهنمان مرور کنیم با بسیاری از باورها، آرزوها و آمال ایشان آشنا شویم.لالایی علاوه بر ارزش نوستالژیکی که برای اکثر انسانها دارد، تاریخ ارزشمند ادبیات شفاهی هر قوم را در خود دارد و به بسیاری از وقایع تاریخی، مسائل اجتماعی، حسرتها و امیدها، شرایط اقلیمی و اعتقادات بومیـ مذهبی ملّتهای گوناگون رهنمون میشود.دنیای روزآمد تکنولوژیها، امروز، این ارمغان ارزشمند ادبیات شفاهی و فلکلور را تهدید کرده است و بسیاری مادران از فرط خستگی و مشغلۀ کار دیگر برای کودکانشان لالایی نمیخوانند و بسیاری از مادر بزرگها فرصت دیدار با نوههای عزیزشان را کمتر به دست میآورند. حفظ این ثروت ادبی و سنّت قومی؛ حتّی با به کار گیری انواع «روشهای بازتولید فرهنگی» ارزش بسیار زیادی دارد و شاعر نامآشنای ادبیات کودک و نوجوان «اسدالله شعبانی» تلاش دارد در مجموعه اشعار لالاییاش با عنوان «لالا لالا عروسک جان»، چند لالایی موزون و زیبا و در عین حال، متناسب با سلایق و نیازهای مادر و کودک امروزی را به مخاطبان ارائه دهد.
موریس و کتابهای پرنده
نویسنده: ویلیام جویس
مترجم: فرمهر منجزی
تصویرگر: جو بلوم
نـاشـر: پرتقال
تعداد صفحات: ۵۲
همۀ ما میدانیم که کتابها دوستان بسیار مهربان ما هستند، آنقدر مهربان که هرگز دوستانشان را تنها نمیگذارند و بدون کمترین منّت و توقعّی هر وقت به سراغشان برویم با ما همراه میشوند. حتّی گاهی با کمک داستانها و ماجراهای پرشور آنها در حالی که در خانۀ خود نشستهایم بدون نیاز به هیچ وسیلهای تا جاهای دور سفر میکنیم و از رؤیاهای شیرین و دوستداشتنی لذّت میبریم؛ این صفات عمومی همۀ کتابهاست؛ اما هر کدام از ما کتاب ویژۀ خودمان را داریم و بهنوعی میتوان گفت: که هریک از ما خود یک کتاب هستیم با یک دنیا ماجرا، ماجرایی که با آغاز زندگی ما شروع میشود و پس از پایان زندگی مادّیمان، بیکموکاست یا تغییر، درست همانطور که آن را نوشتهایم در کنار ما میماند و شیرینی یا تلخی انتهای داستانش، وابسته به اعمال و رفتار هر یک از ماست و تنها خودمان هستیم که میتوانیم سرنوشت ابدی کتابمان را رقم بزنیم.«موریس لسمور» هم کتاب خودش را دارد؛ موریس عاشق کتابها بود و ذهنش بر اثر کلمههای زیاد و جورواجوری که در کتابها میخواند به یک دنیای شگفتانگیز مبدّل شده بود. او عادت داشت هر روز ورقی از کتاب زندگیاش را بنویسد تا اینکه یک روز، شهر طوفانی شد و همهچیز به هم ریخت بهگونهای که حتّی کلمات کتاب زندگی موریس هم داشتند پراکنده میشدند؛ اما کتابها به داد موریس رسیدند و او به کمک یک دوست مهربان، وارد خانۀ امن کتابها شد و ترجیح داد، همراه کتاب زندگیاش کنار سایر کتابها بماند و حرف دلشان را بشنود و داستان همۀ آنها را بخواند.تصور کن، خانهای که کتابها در آن زندگی میکنند چهقدر جذّاب و دوستداشتی میتواند باشد و اینگونه است که وقتی به خانۀ کتابها میروی (کتابخانه) نمیتوانی به همۀ کتابها با دقّت نگاه نکنی و تنها به یک یا چند کتاب اکتفا کنی؛ موریس باهوش بود و همۀ اوقاتی که کنار کتابها داشت را قدر میدانست.